امام(ع) نوزاد را گرفت. با انگشت لب پايينش را نوازش كرد. بچه دست هايش را تكان داد و خنديد. امام(ع) دوباره به هر دو نگاه كرد. هر دو شروع به التماس كردند تا امام(ع) بچه را به آن ها بدهد.
چند نفر ايستاده بودند، آرام حرف ميزدند. نوزاد كه نميتوانست صحبت كند. هيچ كس نبود كه بگويد بچه از كيست.
به نظر شما بچه از كدام زن است؟.
امام(ع) لحظهاي صبر كرد. رو به خدمت كارش كرد و گفت: « ... قنبر، برو شمشير مرا بياور».
قنبر تعجب كرد. اين جا كه ميدان جنگ نبود. مردم همهمه ميكردند. قنبر برخاست. از مسجد بيرون رفت. مدّتي بعد برگشت. ذوالفقار(1) را به امام(ع) داد. امام(ع) شمشير را از غلاف بيرون كشيد. لبه آن ميدرخشيد. سر و صداها آرام شد. دو زن با ترس به شمشير نگاه ميكردند. امام(ع) برخاست. نوزاد را برداشت و روي سكويي گذاشت و گفت: « ... بچه را نصف ميكنم، هر نيمهاش مال يك نفر»0
بچه گريه ميكرد. قنبر سعي كرد آرامش كند. هر دو زن ساكت بودند. نميتوانستند صحبت كنند. امام(ع) شمشير را بالا برد. زن چاق جلو رفت. جيغي كشيد. گريه كنان خودش را روي بچه انداخت و گفت: « ... سرورم، بچه را به اين زن بدهيد، او را نكشيد».
زن قد بلند خنديد. امام(ع) شمير را به قنبر داد. بچه را برداشت. او را بوسيد. به طرف زني رفت كه گريه ميكرد. نوزاد را به او داد و فرمود: « ... كودك مال تو است. چون راضي نشدي او را بكشم».
زن قد بلند كه ديد امام(ع) همه چيز را فهميده است. نشست و با التماس گفت: « ... مرا ببخشيد».(2)
مسلم ناصري
منبع:
1.نام شمشير امام علي(ع)
2. كشف اليقين في فضائل امير المؤمنين، ص 67
نظرات شما عزیزان:
محمد
ساعت14:31---4 بهمن 1392
سلام واقعا وبلاگ قشنگی داری.اگه قابل دونستی یک سری به وبلاگ ما هم بزن خوش حال میشم .
پاسخ:سلام اقا محمد
ممنون از نظرت بازم به من سر بزن خوشحال میشم از نظرت چشم حتما سر میزنم موفق باشی
:: برچسبها:
امروز جمعه 4 بهمن 1392,